رها بهمنیرها بهمنی، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

رها عشق مامان و بابا

رها بهمنی دختر اسفند ماهی من

بدون عنوان

دیروز خسته از سر کار رفتم خونه مامان جون که با هم بریم خونه پیش بابا .تو خواب بودی.یواش بغلت کردم و گذاشتمت تو ماشین.و حرکت کردیم.تو مسیر بودیم که تو بیدار شدی و از شانس ما همونجا یه پارک بود و تو چشاتو که باز کردی پارک رو دیدی.و با دستت اشاره کردی و داد زدی "من" "من" "من"...این "من"ها یعنی اقدام فوری.یعنی ما هیچ فرصتی برای تصمیم گیری نداریم.یعنی زود اجابت شود بدون هیچ مکثی...و وای به حالمون اگه دیر اقدام کنیم.بنفش میشی.انقدر گریه میکنی و داد میزنی و جیغ میزنی که آدم پشیمون میشه.بعدشم قهر میکنی و دیگه قبولش نمیکنی....دختر نازم داره یواش یواش لوس میشه.باید یه فکری برای این موضوع هم بکنیم. خلاصه رها سلطان من دستور دادند که بریم پارک و تو روب...
24 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

امروز،همین دو دقیقه پیش،قشنگترین هدیه زندگیم رو گرفتم.قشنگترین سورپرایز عمرم.... صبح ،یه لحظه دلم برای عشقهای زندگیم(رها و بابک)خیلی خیلی تنگ شد.خیلی زیاد.صبح داشتم پیام هام رو میخوندم آدرس وبلاگ الینا دختری که متاسفانه به بهشت رفته بود رو دیدم و وقتی به وبلاگش سر زدم و عکسها و خاطرات مامانش رو میخوندم اشکهام سرازیر شد و یاد نعمت های زندگیم افتادم ،عزیزانی که بدون اونا من وجود ندارم،دو عشقی که همه زندگیمن و یه لحظه فکر کردم اگه خدای نکرده کوچکترین اتفاقی براشون بیفته من میمیرم.کسایی که نفسم به نفسشون بنده.بعد از خوندن اون وبلاگ عطش دیدن اونا تمام وجودم رو گرفت.آرزو کردم الان همین الان پیشم بودن و نگاشون میکردم .دلم براشون ضعف زد.شاید باور ...
22 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

دیگر هیچگاه چنین روز ی را با فرزندانتان نخواهید داشت. فردا کمی بزرگتر از امروزشان خواهند بود. امروز یک هدیه است .نفس بکشید و توجه کنید. آنها را ببویید و نوازش کنید. به چهره زیبا و پاهای کوچکشان بنگرید و دقت کنید. از دلربایی های کودکانه شان لذت ببرید. امروز لذت ببر مادر. پیش از اینکه متوجه شوی تمام خواهد شد.   ...
21 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

دیشب نصفه شب از خواب بیدار شدم دیدیم تو عزیز دلم سرت رو گذاشتی رو دستم و دستت رو دورگردنم حلقه کردی و خوابیدی....چه حس شیرینی بود رها .من اون لحظه تو بهشت بودم.دوست داشتم هیچ وقت صبح نشه و تو همیشه در آغوش من ،خواب بری و من با تمام وجود حس امنیت و آرامش رو بهت هدیه کنم.شیرینی اون لحظه هرگز یادم نمیره.دیگه خواب از سرم پرید.انقدر نگات کردم تا بیدار شدی و منم غرق بوسه ات کردم.تمام وجودت رو با تمام وجود بوسیدم و لذت بردم..تو عشق منم لبخند قشنگی زدی و شیر خوردی و دوباره آروم (البته ایندفعه پشت به من )خوابیدی.... تو که خواب رفتی من همچنان پر از خوشبختی بودم.تو سمت چپم خواب بودی و بابات سمت راستم.دو تا موجودی که نفسم به نفس شماها بنده.دو تا فرشته...
15 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

دیروز یه لحظه تو آشپزخونه مشغول کارام بودم که دیدیم رها نیست،صداش زدم جواب نداد فهمیدم یه دسته گل به آب دادی که جواب نمیدی.و بعد با این صحنه روبه رو شدم... بله رها خانم کشوی لباس های من رو خالی کرده بود و داشت پرو میکرد(کوچولوی من از حالا داره اموال من رو تصاحب کنه...) ...
14 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

سلام کوچولوی نازم امروز روز مادره و من دومین سالیه که مادر شدم.مادر....چقدر دارم با این واژه مانوس میشم. روز به روز بیشتر به عمق این واژه نفوذ میکنم و با معناش آشنا میشم."مادر" ... رها جونم مادرشدن یعنی فدا کردن،یعنی تمام وجودت رو با تمام عشقت فدای کسی کنی که تکه ای از وجودته.مادر شدن "یعنی عاشق واقعی شدن.عشقی متفاوت از تمام عشق های دنیا.عشقی که مطمئنم بینظیره... مادر شدن یعنی... دختر رویایی من ،من با تمام وجودم شاکر خدایم هستم که حس قشنگ مادر شدن رو با تو و لبخندهای تو به من نشون داد.هزاران مرتبه سپاس خدایی رو که تو رو به من هدیه داد .هدیه ای که یکتاست و بی نظیر...  
11 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

عشق کوچولوی من ،  تغییراتی که تو عزیز دلم تو این مدت کردی: 1- موقع خداحافظی دستات رو تکون میدی و میگی بای بای. 2- دو تا دستت رو میبری بالا و خدارو شکر میکنی. 3- دست میزنی. 4- سرفه میزنی. 5- ادای خنده در میاری. 6- چشم و پا و دستت رو نشون میدی. 7- عاشق " مبو" همون گربه ای.و مدام صدا میزنی مبو،مبو.در اوج گریه هم که باشی اگه مبو بیاد آروم میشی و میخندی. 8- میبوسی(این قشنگترین کارته) 9-میرقصی.به محض اینکه صدای آهنگ میشنوی ناخودآگاه از خودت حرکات موزون دست و کمر میری. 10- بابا،مامان،دست،آب،مبو،...میگی. 11-جیغ های وحشتناک بنفش میزنی. 12- خودت می ایستی و یک قدم راه میری. 13- طرز نشستنت خیلی با مزه است.یه پات رو د...
10 ارديبهشت 1392